top of page

چشم هایم به چشم هایت


همیشه اینطور کودکانه می بیند چشم هایت؟

و پیوسته در تو میتابد این نور ژرف؟

چیزی در نگاهت است که من را آرام می کند؛

چون کرانه ی دنج ترین دریاها...

من اکنون یک قایق بادبانی ام در بندرگاه تو

از طوفان ها می آیم، در تو آسوده ام.

باشد که این آرامش، این سکوت را هیچ فرجامش نباشد؛

و این دقیقه های بیمانند در کنار تو جاودان بماند...


هرگز دیده بر هم نگذار، کم نشود روشنایی ات،

صبح من، فروغ من، کرم ابریشم من!

آخرین شکوفه ی باغ پاییزم!

با تو قلب خسته ام درد را نداند؛

چشم های کوکانه ات را نگیر از من،

آن چشم های آرام، بی دروغ، آن چشم های دنج را.



امید یاشار اغوزجان

-----

ترجمه: داریوش صالحی

 
 
 

Kommentare


Subscribe Form

Thanks for submitting!

  • Facebook
  • Instagram
  • Twitter
  • LinkedIn

©2021 by Dariush Salehi. Proudly created with Wix.com

bottom of page